هشت سال از نبرد مار می گذرد. اما در شمال یخی، لیدی نور از دادگاه دندان، قلعه سوزن یخی را پس گرفته است. در آنجا، او از یک یادگار باستانی برای ایجاد هیولاهایی از چوب و برف استفاده می کند که دستورات او را انجام می دهند و انتقام او را می گیرند. سورن، ملکه کودک دادگاه دندان ها، و تنها فردی که بر مادرش قدرت داشت، به دنیای انسان گریخت. در آنجا او به صورت وحشی در جنگل زندگی می کند. او که تنهاست، و هنوز تحت عذابهای بیرحمانهای که در دادگاه دندانها متحمل شد، تسخیر شده است، با رهایی انسانها از معاملههای احمقانه وقت خود را میگذراند. او معتقد است که فراموش شده است تا اینکه طوفان، بوگدانا، او را در خیابان های شب تعقیب می کند. سورن توسط کسی جز شاهزاده اوک، وارث الفهیم، که زمانی با او وعده ازدواج داده شده بود و سال ها از او رنجیده بود، نجات نمی یابد. اکنون هفده ساله، بلوط جذاب، زیبا و دستکاری است. او در ماموریتی است که او را به شمال می برد و از سورن کمک می خواهد. اما اگر موافقت کند، به این معنی است که از قلبش در برابر پسری که زمانی میشناخت و شاهزادهای که نمیتواند به او اعتماد کند، محافظت میکند و همچنین با تمام وحشتهایی که فکر میکرد پشت سر گذاشته است، مقابله میکند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.