هیزل سینت تنهاست و نیمه متقاعد شده است که اتفاقات سال قبل – جاودانگی، ویال بیچم – حاصل تخیل او بود. او حتی نمی داند که جک زنده است یا مرده. تنها کاری که او واقعاً می تواند انجام دهد این است که بیماران را درمان کند و قلعه هاثورندن را در حالی که در اطراف او شروع به پوسیدگی می کند، حفظ کند. هنگامی که نجات یک زندگی منجر به دستگیری او می شود، به نظر می رسد هیزل محکوم به پوسیدگی در زندان است تا اینکه پیامی مداخله می کند: از هیزل به طور خاص خواسته شده است که پزشک شخصی پرنسس شارلوت، نوه بیمار پادشاه جورج سوم باشد. به زودی هیزل به زرق و برق و عاشقانه دادگاهی کشیده می شود که در آن همه چیزهایی برای پنهان کردن دارند، به خصوص اعضای مرموز و درخشان یک باشگاه اجتماعی به نام Companions to the Death. همانطور که کار هیزل او را بیشتر و بیشتر با دربار بریتانیا درگیر می کند، او متوجه می شود که آینده خودش به عنوان یک جراح تنها چیزی نیست که در خطر است. نیروهای بدخواه در سلطنت در کار هستند و هیزل ممکن است تنها کسی باشد که بتواند اوضاع را درست کند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.