اولیویا مک آفی می داند که شروع دوباره چه حسی دارد. زندگی عالی او – زندگی در بوستون، ازدواج با یک جراح قلب باهوش و بزرگ کردن پسر زیبای خود، آشر – زمانی که شوهرش جنبه تاریک تری را آشکار کرد، بهم ریخت. او هرگز تصور نمی کرد که به زادگاه خواب آلود خود در نیوهمپشایر بازگردد و در خانه ای که در آن بزرگ شده زندگی کند و تجارت زنبورداری پدرش را به دست بگیرد.
لیلی کامپانلو با انجام دادن‌ها نیز آشناست. وقتی او و مادرش برای سال آخر دبیرستان به آدامز، نیوهمپشایر نقل مکان می‌کنند، هر دو امیدوارند که شروعی دوباره باشد.
و برای مدت کوتاهی، این آغازهای جدید دقیقاً همان چیزی است که اولیویا و لیلی به آن نیاز دارند. زمانی که آشر عاشق دختر جدید مدرسه می‌شود، مسیرهای آن‌ها به هم می‌رسد و لیلی هم نمی‌تواند عاشق او شود. با آش برای اولین بار احساس خوشبختی می کند. با این حال او متعجب است که آیا می تواند به او کاملاً اعتماد کند. . . .
سپس یک روز، اولیویا یک تماس تلفنی دریافت می کند: لیلی مرده است و آشر توسط پلیس بازجویی می شود. اولیویا قاطعانه می گوید پسرش بی گناه است. اما او دروغ می‌گوید اگر به شدت عصبانیت پدرش در خاکستر را تصدیق نمی‌کرد، و وقتی پرونده علیه او آشکار شد، متوجه می‌شود که او بیشتر از آنچه با او در میان گذاشته پنهان شده است.
عسل دیوانه رمانی پر از تعلیق، داستان عاشقانه فراموش نشدنی و کاوشی تکان دهنده و قدرتمند در مورد رازهایی است که نگه می داریم و خطراتی که برای تبدیل شدن به خودمان انجام می دهیم.