راشل هر روز صبح و شب با همان قطار شهری میرود. او هر روز در مسیر حرکت میکند، از کنار خانههای دنج حومه شهر میگذرد، و روی سیگنالی میایستد که به او اجازه میدهد هر روز صبحانهی یک زوج را روی عرشهشان تماشا کند. او حتی احساس می کند که آنها را می شناسد. جس و جیسون آنها را صدا می کند. زندگی آنها – همانطور که او می بیند – عالی است. بی شباهت به زندگی که اخیراً از دست داده است.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.